-
زور بیست و هفتم، ننوشتن دلیل بر نبودن نیست !!
چهارشنبه 2 فروردین 1391 14:53
ننوشتن دلیل بر نبودن نیست! بهترین عنوانی که برای حدود 2 سال غیبت پیدا کردم.... سابق رسم بود اگه نمیرسیدم بین ماه ها مطلبی بنویسم روز آخر سال رو به جمع بندی بگذرونم و پستی بگذارم... اما نه اسفند سال 89 و نه سال 90 دل و دماغ نوشتن نبود... شاید هم انگیزه لازمه! در هر حال... ما هستیم و به نوشتن خود هر چند کم ادامه خواهیم...
-
زور بیست و ششم، نامه ای به او...
یکشنبه 11 مهر 1389 14:45
سلام مهربانم، چوب خط روزهای بی تو بودن که پر شد، نامه ای برایت نوشتم، نامه ای برای تو و برای این عکس میان قاب و برای این تپش کهنه در سینه... نامه ام را میسپارم به دست باد. ببرد آنسوی تمام این دیوار ها ،این جاده ها ،این روزها ...اصلاً ببرد ،آن سوی تمام نمیدانم هایی که دستانم را از دستانت جدا کرد... باد می داند،خوب می...
-
زور بیست و پنجم، بیتا (قسمت دوم)
جمعه 8 مرداد 1389 08:07
قسمت دوم نوشته هایم به این دلیل به تعویق افتاد تا با دید باز بیندیشم و با نتیجه گیری صحیح بنویسم. اکثر ما انسانها به تکرار مسایل بی اهمیتیم و سعی میکنیم تا با وجود تکرار چندباره مسائل در باز هم تلاش در تکرار کنیم. به این امید که اینبار تجربه متفاوتی به دست آوریم! به شخصه سالهاست که تصمیم گرفته ام تا با استفاده از همین...
-
زور بیست و چهارم، بیتا (قسمت اول)
جمعه 18 تیر 1389 00:33
مدتها بود که دیگه انگیزه ای برای نوشتن نداشتم... چهار ماه از آخرین پستم که به مناسبت آغاز سال جدید و زنده نگه داشتن خاطره دوست خوبم نیلوفر نوشتم میگذره. این سالها، سالهای بی حوصلگی و تکراری زندگی بود و هیچ چیز باعث نشد تا حتی یک خط بنویسم. احساس بی حوصلگی از هیچ ! مساله مهمی لازم بود تا دوباره نوشتن رو از سر بگیرم......
-
زور بیست و سوم، زور آخر!
شنبه 29 اسفند 1388 21:00
بعد از خوردن آخرین شام سال، آخرین چای سال را ریختم و تصمیم گرفتم تا آخرین زورنامه سال را در دقایق آخر بنویسم. کمتر از نیم ساعت به تحویل سال نو مانده و صحبت بسیار است. چند روز پیش مروری بر زونامه های امسال میکردم و خاطراتم تازه میشد. اینطور که نوشته بودم هفته های آخر سال، حدود ۴ شنبه سوری سال پیش به دنبال تهیه شماره...
-
زور بیست و دوم، زورکی نامه!
شنبه 2 آبان 1388 12:55
تیر ! مرداد ! شهریور !! ماه هایی که خاطرات زیادی رو همراهش داشت ولی نتونستم وقتی برای نوشتن اونها بذارم.... از خاطرات سفارت سوئد گرفته تا خرید ماشین و بازدید از اردبیل و سرئین و کلی اتفاقات دیگه که حتمآ یکی یکی بهشون خواهم پرداخت. علی الحساب چند خطی زورکی نامه مینوسم شاید که عاملی شد برای شروع دوباره!! اکثرآ اولین ها...
-
زور بیست و یکم، از زندگانیم گله دارد جوانیم...
یکشنبه 25 مرداد 1388 01:31
شب گذشته حالم زیاد خوب نبود، سر درد داشتم... داشتم اخبار رو مرور میکردم و با یکی از اساتید صحبت میکردم ... افکارم پراکنده بود.. موقع خواب داشتم به چرا ها فکر میکردم! چرا من باید تو ایران به دنیا میومدم؟ چرا باید اینقدر مردم ما بدبختی بکشن؟ چرا اجتماع ما داره رو به عقب میره؟؟ چرا روابط بین آدم ها اینطور شده؟؟! و صدها...
-
زور بیستم، سوخت!
شنبه 10 مرداد 1388 17:47
تو این ۴ ماهه خیلی چیزا سوخته! اما فکر بد نکنید این سوختن به اون سوختن ربطی نداره چون از اعضاء بدن نیست! مدتها دنباله بهانه میگشتم که دوباره شروع کنم، بعضی وقت ها تو ذهنم تمرین میکردم و جملات رو میچیدم اما نه وقت نوشتن بود نه دل و دماغش.. خصوصآ ۲ ماه اخیر فکر میکنم خیلی ها بی حوصله شدن. اما سوخت!! سر خیابون وایساده...
-
زور نوزدهم، سال جدید و اتفاقات جدید!
دوشنبه 17 فروردین 1388 03:13
۱۷ روز از سال جدید رو پشت سر میگذارم و تعجب میکنم که این روزها چقدر زود میگذره! سال ۸۷ در حالی تموم شد که باورش هنوز سخته. کارنامه روزهای گذشته رو که نگاه میکنم از روند پیشرفتم راضی هستم.. برنامه ها حدودآ اونطوری که پیش بینی میکردم جلو رفته و در بعضی موارد هم پیشرفتهای خوبی صورت گرفته... بدی روزگار و اتفاقات هم که...
-
زور هجدهم، اندر وقایع آخر سال و چهار شنبه زوری!
چهارشنبه 28 اسفند 1387 14:38
۲ روز پیش بود که این خبر خوب بهم رسید... بله! من اشتباه میکردم و برای اولین بار بود که از اشتباه خودم فوق العاده خوشحال بودم! از دست دادن یک دوست نازنین تجربه خیلی بدیه... تو این فاصله فکرم به هزار جا میرفت.. از همه بدم میومد.. از این دنیا ... از این آدما!! چاره ای نبود بعد از آخرین تماسم که جوابی ازش نگرفته بودم به...
-
زور هفدهم، تفکر نامه!
پنجشنبه 22 اسفند 1387 21:05
زیاد حال نوشتن ندارم. اما دلم نمیاد هم ننویسم! نمیدونم از درد دلها بنویسم یا از وقایع،شاید موردی نوشتن گزینه مناسبی باشه.... - امروز برای مصاحبه بخش آی تی یه شبکه تلویزیونی دعوت بودم، تجربه جالبی بود. به خودم امیدوار شدم! برنامه ضبط شد برای اخبار فردا پخش بشه. فکر میکنم اگه برنامه زنده هم بود راحت از پسش بر میومدم! -...
-
زور شانزدهم، سقوط نامه!
پنجشنبه 8 اسفند 1387 23:03
راستش حال زیادی برای نوشتن نداشتم. یک هفته ای هست که اینطوری شدم، دلیلش رو درست نمیدونم. شایدم میدونم و نمیخوام بهش فکر کنم! یک ربع هست که مات به مانیتور موندم و دارم سعی میکنم نقطه شروع مناسبی پیدا کنم اما .... هفته های اخیر با اتفاقات بد و خوبی همراه بوده، پنچ شنبه گذشته رو به طبیعت گردی گذروندم به به که چه هوایی...
-
زور پانزدهم، یک فرشته!
شنبه 26 بهمن 1387 04:43
روزگار عجیبه! اینقدر عجیب که آدم باورش نمیشه. روی کاناپه لم داده بودم و غرق در افکار خودم بودم، خیلی وقت بود که اینطوری از در فکر فرو رفتن لذت نبرده بودم.. خیلی وقت بود که لذت محبت رو اینطور تجربه نکرده بودم. صبح بود حدودای ساعت ۶ یا ۷ و تازه از پای صحبت بلند شده بودم... دوست نداشتم از جام بلند بشم، ترجیح میدادم باز...
-
زور چهارده اندر احوالات این روز
پنجشنبه 24 بهمن 1387 04:50
مشغول صحبت با یکی از دوستان بودم که صحبت فیلم شد. میگفت چند تا فیلم جدید دیده، پرسیدم آخریش چی بود؟ گفت استرالیا! یکهو تشتکم پرید! اخبار آتش سوزی این چند روز تو استرالیا و از بین رفتن چندین شهر... این هفته خیلی نگران نیلوفر بودم، دوست خوبم که ساکن اونجاست. چند روزی هست که میخوام تماس بگیرم و پیگیر حالش بشم خصوصآ که ۲...
-
زور سیزدهم تبریک تا تسلیت؟!!
دوشنبه 21 بهمن 1387 21:13
تو فکر این بودم که از ۲۲ بهمن چیزی بنویسم یا نه! شماره های زورنامه رو که دیدم متوجه شدم این شماره میشه زور سیزدهم! سیزده هم که عدد معروفیه !! فکر میکنم همین حد در مورد ۲۲ بهمن گفتن کفایت کنه! خیلی وقته چیزی ننوشتم. سرم خیلی شلوغ بوده. امروز هم اتفاقی شد، مشغول کار و فکر بودم یک دفعه گفتم بسه دیگه چه خبره! رفتم یخ و...
-
زور دوازدهم یادی از گذشتگان...
سهشنبه 15 بهمن 1387 08:24
اهل شعر نوشتن اونم توی وبلاگ نیستم! هر وبلاگی رو که نگاه میکنی پره از شعر های مختلف و بیشتر از غم هجران و عشق و عاشقی،که نویسندش حتی معنی ۲ خطشم درک نکرده!! فقط کپی! برای چی نمیدونم! همیشه دوستانی رو میبینم که وقتی به مناسبتی میخوان کارت پستال یا نوشته ای رو با کادو همراه کنند دنبال قطعه شعر یا نوشته میگردند تا...
-
زور یازدهم سفرنامه اردبیل و تهران ( خرداد سال هشتاد و پنج )
چهارشنبه 9 بهمن 1387 03:27
تا به اونجا رسیدیم که تو میدون مرکزی سرئین منتظر پر شدن ماشین بودم.. هوای نسبتآ خنک و دلچسبی بود. ماشین که آماده حرکت شد به سمت اردبیل به راه افتادیم. مسیر کوتاهی بود شاید نزدیک ۱۰ دقیقه شد. یادمه تو شهر اردبیل و همینطور تو مسیر جاده تابلو های تبلیغاتی بود که تصویر بزرگی از آقای رضازاده با بطری آب معدنی سبلان به چشم...
-
زور دهم خاطرات اقامت در سرئین ( خرداد سال هشتاد و پنج )
دوشنبه 7 بهمن 1387 20:01
تا اونجا که خاطرم میاد اتوبوس ازاین بنزهای دهه پنجاه بود و مثل لاک پشت حرکت میکرد! جاده هم که اکثرآ سر بالایی دیگه بدتر. بلند شدم از راننده در مورد مسیر بپرسم که چقدری راه مونده و چند ساعته قرار شد خودش صدام کنه. تشکر کردم و نشستم. این چند روز واقعآ کم خوابی داشتم. هندزفری رو کردم تو گوشم و ساعتی رو با آهنگ و دیدن...
-
زور نهم اندر وقایع هفته ای که گذشت
پنجشنبه 3 بهمن 1387 03:51
خدا رو شکر امتحانات و پروژه ها تموم شد و ۲ روزی هست دارم به کارای خودم میرسم. فروش سیستم شخصیم قطعی شد و یکشنبه درگیر سرویس و جمع کردن وسایل بودم و نزدیک ۸۰ گیگابایت فایل جابجا کردم. با وجود اینکه همیشه سعی میکنم با دوست نزدیک معامله مالی نداشته باشم اما این بار این کار رو به اشتباه کردم و جالب ابنکه بدهکار هم شدم!!...
-
زور هشتم خاطرات سفر به تربیز! ( تبریز )
یکشنبه 29 دی 1387 02:51
یاد آوری خاطرات خصوصآ اگه ماه ۲ سال پیش باشه کمی سخته. اما قرار بود برای شروع استعلام مدارک سربازیم از تبریز شروع کنم. تا اونجایی که یادمه ( به استناد شواهد موجود ) جمعه ۱۹ خرداد سال ۸۵ بود که برای ساعت ۱۰:۳۰ شب بلیط اتوبوس داشتم و به زور و بدو بدو خودم رو تا آرژانتین رسونده بودم ( این مطلب در همین وبلاگ موجوده )...
-
زور هفتم اندر وقایع این هفته!
جمعه 27 دی 1387 15:06
بعد از چند روز درگیری کاری سر پروژه هایی که سرم ریخته بودن امروز فرصت شد تا کمی هم به خودم برسم البته به قیمت تعطیل کردن ورزش روز جمعه! اول از اتفاقات مهم این چند روز بنویسم تا برسیم به یادی از گذشته که قصد دارم بخاطر از دست رفتن نوشته های وبلاگ قبلیم از خاطرات سفر به تبریز،سرئین و اردبیل تا جایی که یادم میاد بازنویسی...
-
بازگشت دوباره
سهشنبه 24 دی 1387 06:44
بالاخره ترسم به یقین تبدیل شد! همه یادداشت ها و خاطراتم پرید و بعد از مدتها ترس و اضطراب برای انتخاب سرویسی مطمئن تصمیم گرفتم به وبلاگ سابق خودم برگردم. وبلاگی که نزدیک به ۳ سال پیش ساختم. البته خدا از سر تقصیرات سرویس دهندگان پارسی باکس نگذره که حتی یه اطلاع رسانی هم نکردند. اون همه خاطرات و وبلاگ گوگولی ها که فکر...
-
از ۴ شنبه جمعه شب سفر!!
جمعه 26 خرداد 1385 18:33
من برگشتم!! ببخشید که چند روزی از مطالب من خبری نبود آخه ۲ شنبه شب رسیدم و تا الان درگیر کارای عقب افتاده بودم،حتی هنوز خیلی هاش مونده . قرار بود از باقی ماجرای ۴ شنبه بنویسم،تا اونجا رسیدیم که قرار شد بریم شهرستان واسه استعلام.و اما مابقی ماجرا..... از نظام وظیفه که در اومدم گفتم برم سمت بازار پیش آقای خلیل فام(رحیم...
-
۳ شنبه تا ۵ شنبه
جمعه 19 خرداد 1385 03:01
سلام! اولآ عجله دارم شدید!! خلاصه بگم ۳ شنبه هیچ کار مهمی نکردم،۴ شنبه صبح اول وقت رفتم اداره پست که یه بسته رو واسه آلمان بفرستم. پدرم در اومد از ۸:۳۰ تا حدود ۱۰ اونجا الاف بودم.هر کی میومد بستشو میداد من بنویسم!!! به هر حال پست که کارم تموم شد رفتم نظام وظیفه سراغ کارام، ورودی اونجا کارت میخواست و کارت هم تموم شده...
-
زورنامه یکشنبه و دو شنبه!
سهشنبه 16 خرداد 1385 01:39
اول سلام! یکشنبه از صبح فکر یکی از دوستام بودم قرار بود یا شنبه یا ۱شنبه تهران باشه.آخه میبد درس میخونه،از اول صبح تو فکر این بودم که یه تماس بگیرم اما بعدآ دیدم زیاد درست نیست. تا عصر به کارای خودم رسیدم ۱-۲ بارم زنگ زدم به علی که خواب بود!! خودش که به بیدار شد تماس گرفت و گفتم اگه کار نداری بریم یه پارکی جایی که علی...
-
جمعه و شنبه چه خبر!
یکشنبه 14 خرداد 1385 18:21
تا اونجایی که خاطرم هست جمعه ظهر بود که یکی از دوستان سر ظهر زنگ زد! میگفت اومدم بیرون چرخی بزنم گفتم تو رو هم ببینم،به هر حال ما هم لباسها رو پوشیدیم و به سمت بیرون به راه افتادیم. این چند روز چون سرما خورده بودم و کسل بودم زیاد بیرون نرفتم و طبیعتآ دوستان رو هم ندیده بودم. به هر حال دیدم دیدم علی با ماشین منتظر من...
-
افتتاح زورنامه!
یکشنبه 14 خرداد 1385 13:53
اول سلام! بعد از ۲-۳ روز گشت و گذار بین سایتهایی که سرویس فارسی واسه وبلاگ میدن آخر سر اینجا رو انتخاب کردم جاتون خالی کلی کچل شدم!! تنوع سرویس خیییییلی زیاد شده،دنبال جایی بودم که هم تبلیغ نداشته باشه هم امکاناتش مناسب باشه. البته داشتم قوانین اینجا رو واسه عضویت میخونم انگار یکم با آدم دعوا دارن!! به هر حال از...