زورنامه

خاطرات و زورنوشتهای شخصی اینجانب!

زورنامه

خاطرات و زورنوشتهای شخصی اینجانب!

زور بیست و سوم، زور آخر!

بعد از خوردن آخرین شام سال، آخرین چای سال را  ریختم و تصمیم گرفتم تا آخرین زورنامه سال  را در دقایق آخر بنویسم.

کمتر از نیم ساعت به تحویل سال نو مانده و صحبت بسیار است.

چند روز پیش مروری بر زونامه های امسال میکردم و خاطراتم تازه میشد. اینطور که نوشته بودم  هفته های آخر سال، حدود ۴ شنبه سوری سال پیش به دنبال تهیه شماره تماسی در استرالیا بودم تا هیچ چیز نتواند بهانه جدایی من با من باشد! اشتباه تایپی نیست! همان من با من درست است! و امسال چه از هم دور افتاده ایم...

سال پیش نوشته بودم:

"هرچند جسمآ اینجا بودم، اما فکر و ذهنم خیلی دور تر از اینجا پرسه میزد.  بغضی گلوم رو میفشرد که سعی میکردم پنهانش کنم. سال که تحویل شد طبق عادت هر سال با تبریک و خوردن بخشی از هفت سین سال نو همراه بود.. به اتاقم برگشتم.

اولین نفر و اولین تماس سال جدید نیلوفر بود... کاش این دنیا در عین کوچکی اینقدر بزرگ نبود!"


امسال تنها آرزوی من شنیدن خبر سلامتی نیلوفر است و بس...

کاش تو آسمون... همه ابرها دلتنگ بشن... بارون بشن... تا واسم یه عالمه سوغاتی همراشون بیارن...


عدد نوشته های من در سالی که گذشت از پنج تجاوز نمیکند! و تنها دلیلی که برای این کم کاری یافتم لحظات سختی بود که این سال گذراندم... لحظات سخت انتظار... لحظاتی که هر یک دقیقه اش در  انتظار خبر خوش سلامتی گذشت..

چیزی به شروع سال نو نمانده... امسال هم اولین تماس من با نیلوفر است.. کاش که همیشه و همه جا اولین باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد