زورنامه

خاطرات و زورنوشتهای شخصی اینجانب!

زورنامه

خاطرات و زورنوشتهای شخصی اینجانب!

زور بیست و یکم، از زندگانیم گله دارد جوانیم...

 شب گذشته حالم زیاد خوب نبود، سر درد داشتم... داشتم اخبار رو مرور میکردم و با یکی از اساتید صحبت میکردم ... افکارم پراکنده بود.. موقع خواب داشتم به چرا ها فکر میکردم! چرا من باید تو ایران به دنیا میومدم؟ چرا باید اینقدر مردم ما بدبختی بکشن؟ چرا اجتماع ما داره رو به عقب میره؟؟ چرا روابط بین آدم ها اینطور شده؟؟! و صدها چرای دیگه...  به هر زوری بود خوابیدم.. 

امروز هم چند تا چرای دیگه به این چرا ها اضافه شده!   

بماند... جز تحمل چیکار میشه کرد؟ همینه که هست. ای کاش که اینطور نبود....

 

از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده ى جوانى از این زندگانیم
دارم هواى صحبت یاران رفته را
یارى کن اى اجل که به یاران رسانیم
پرواى پنج روز جهان کى کنم که عشق
داده نوید زندگى جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده ى جرس کاروانیم
گوش زمین به ناله ى من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بى همزبانیم
اى لاله ى بهار جوانى که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتى که آتشم بنشانی، ولى چه سود
برخاستى که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم

نظرات 2 + ارسال نظر
ویسنا چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 09:09 ق.ظ http://loveanddreams.blogsky.com

مرسی ولی می دونی من عاشق اونم و اون نه:)
البته نه عشقی که از روی هوس باشه ما طی ۵ ماه گذشته خیلی با هم چت کردیم روزی حداقل ۲ ساعت تا ۶ ساعت .بعضی وقتهام سه بار در روز.واسمون دعا کن.مرسی سر زدی.بلاگت رو خوندم اما چرا بین پست اول و دوم ۲سال فاصله هست؟

راستش اینطوری هیچ خوب نیست... یک کم بیشتر فکر کن حتمآ موفق تر خواهی بود...

در مورد فاصله بین نوشته ها هم همینجا نوشتم مطالب رو جای دیگه میذاشتم که باز برگشتم و اینجا رو انتخاب کردم..... مهم نیست کجا بنویسم مهم اینکه که بنویسم... حتی آرشیو صدا درست کردم تو همین وبلاگ لینکش هست شاید از ۱۰۰ تا چرند یکیش چیزی بود که بدرد آیندگان خورد!!

ویسنا یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام امید خوبی .می دونی کسرا یکی رو دوست داشت.می خواد فراموشش کنه اما هنوز نتونسته چون تا نمی بینش بهم میریزه الانم ۲هفته هست که ندیدش قرار شده بره دکتر مشاوره .من ازش بی خبرم ولی اینو میدونم بهتر از من دورش هست و اصلا انتظار ندارم بهم نگاه کنه ولی واقعا دوسش دارم و بهترین رو براش می خوام حتی اگه این وسط سهم من دوری و غم نبودنش باشه.به خاطر اون تحمل و صبر میکنم و سهمم رو می پذیرم.شاید من خیلی اشتباه میکنم و شاید نه.نمی دونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد