زورنامه

خاطرات و زورنوشتهای شخصی اینجانب!

زورنامه

خاطرات و زورنوشتهای شخصی اینجانب!

زور بیست و یکم، از زندگانیم گله دارد جوانیم...

 شب گذشته حالم زیاد خوب نبود، سر درد داشتم... داشتم اخبار رو مرور میکردم و با یکی از اساتید صحبت میکردم ... افکارم پراکنده بود.. موقع خواب داشتم به چرا ها فکر میکردم! چرا من باید تو ایران به دنیا میومدم؟ چرا باید اینقدر مردم ما بدبختی بکشن؟ چرا اجتماع ما داره رو به عقب میره؟؟ چرا روابط بین آدم ها اینطور شده؟؟! و صدها چرای دیگه...  به هر زوری بود خوابیدم.. 

امروز هم چند تا چرای دیگه به این چرا ها اضافه شده!   

بماند... جز تحمل چیکار میشه کرد؟ همینه که هست. ای کاش که اینطور نبود....

 

از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده ى جوانى از این زندگانیم
دارم هواى صحبت یاران رفته را
یارى کن اى اجل که به یاران رسانیم
پرواى پنج روز جهان کى کنم که عشق
داده نوید زندگى جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده ى جرس کاروانیم
گوش زمین به ناله ى من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بى همزبانیم
اى لاله ى بهار جوانى که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتى که آتشم بنشانی، ولى چه سود
برخاستى که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم

زور بیستم، سوخت!

تو این ۴ ماهه خیلی چیزا سوخته! اما فکر بد نکنید این سوختن به اون سوختن ربطی نداره چون از اعضاء بدن نیست!  

مدتها دنباله بهانه میگشتم که دوباره شروع کنم، بعضی وقت ها تو ذهنم تمرین میکردم و جملات رو میچیدم اما نه وقت نوشتن بود نه دل و دماغش.. خصوصآ ۲ ماه اخیر فکر میکنم خیلی ها بی حوصله شدن. اما سوخت!!  

   

سر خیابون وایساده بودم ، داشتم فکر میکردم برای برگشتن مسیر مطهری رو انتخاب کنم یا از ونک برم! ناخداگاه چشم به آمپر رو به غش باک افتاد.. ظاهرآ گزینه دوم بهتر بود.. و سوخت!! اما چی سوخت!  به پمپ بنزین که رسیدم با خودم گفتم یه حالی بدم و بنزن سوپر بزنم! کارت رو وارد کردم و منتظر شدم تا رمز رو بخواد! نگاه کردم دیدم میگه طرف دیگر در حال استفاده است!! یه نگاه به دسته پمپ انداختم دیدم سر جاشه! سرم رو کردم اونور دیدم اوه! یه کارت تو دستگاه جا مونده!! فوری نگاهی به اطرافم کردم یکی پشت سرم بود و مامور پمپ هم جلوتر مشغول کار بود!  سریع کارت اونور رو کمی به بیرون کشیدم و کارت خودم رو وارد کردم و باک رو پر کردم! یه نگاه فوری انداختم انگار نفر بعدی فهمید ماجرا چیه! منتظر بود من برم که  بیاد و کارت و نوش جان کنه!‌ اما جوری که کسی نبینه کارت سوختمو کشیدم بیرون تا پول در بیارم از مامور اونجا خواستم کارتمو از اونور بده!!! خوب مرحله اول سوختن اینجا بود که  ..نه  پشت سریم بدجور سوخت!!  

اما تو مسیر نگاهی به پشت کارت انداختم شاید شماره تلفن یا مشخصات ماشین کمکی کنه. تو مسیر چشام دنبال پلاک و ماشین میگشت اما خبری نبود!! راستش میدونستم مامور های پمپ بنزین کارتو واسه خودشون برمیدارن یا اگه پس بدن هم کلی پدرسوخته بازی در میارن! تو این شرایط هم که بنزین رو جیره بندی کردند و روزی ۳ لیتر به جایی نمیرسه حتمآ اون بیچاره هم اینقدر مشکلات داشته که کارتشو فراموش کردن... گرفتن کارت جدید هم ۱ ماهی کار داره.. حالا فکر کن اگه  با اون ماشین به زور مسافرکشی بخواد پول واسه خانواده ببره.... خلاصه تصمیم گرفتم هر جوری هست کارت رو به دست صاحبش برسونم... 

 

خونه که رسیدم فوری پریدم پشت اینترنت و با مشخصات پشت کارت سعی کردم تلفنی از صاحبش پیدا کنم.. اما بی نتیجه بود سایت اطلاعات تلفن که همچین اسم و فمیلی رو نداشت.. کلی گشتم تا از رو شماه کارت تونستم بفهمم سال ۸۶ کارت رو گفته! اما نه آدرسی بود نه تلفنی! زنگ زدم به امور مشترکین و ماجرا رو گفتم شاید نزدیک ۱ ساعت پاس کاری شدم! از این شاره تلفن به اون شماره تلفن ! متاسفانه اپراتور میگفت دسترسی به آدرس و شماره تماس صاحب کارت نداره! به هر حال نتیجه این شد که مشخصات کارت و شماره تماسم رو بهش دادم و قرار شد مدیر بخش پیگیری کنه! چند ساعتی گذشت تا تلفن زنگ زد!! همون خانم بود. ماجرا از این قرار بد که انگار همونطور که حدس میزدم این بنده خدا مستاجر بوده و خونه ای نداشته که شمارهتلفن هم مال خودش باشه! ظاهرآ شما تماس ثبت شده محل زندگی فعلی اون آقا نبوده! به هر صورت گفتم شماره من که هست اگه تماسی برای باطل کردن گرفت بهش بگن! 

داشتم فکر میکردم شاید قسمت من بوده این کارت رو من پیدا کنم؟ شاید هر کس دیگه ای بود تو اولین حرکت موجودی کارت رو میکشید بیرون و صفرش میکرد چون صددرصد ۴۸ ساعتی وقت واسه ابطال هست!  اما من خیلی دوست داشتم میتونستم همین امشب کارت رو به دست صاحبش برسونم... قبل از اینکه اصلآ خودش بفهمه گمش کرده!  

به این اعتقاد دارم که جواب خوبی همیشه یه جا برمیگرده. شاید قسمت من بود که آمپرم در حال غش باشه!‌  شاید قسمت بود تا من امروز هوس بنزین سوپر کنم!!! و شاید قسمت من بود که خوبی ان کار قسمت من بشه.... 

فردا قصد دارم سری یه همون پمپ بنزین بزنم و مشخصات رو اونجا هم بذارم . شاید صاحبش برگرده و سراغش رو بگیره؟!